گفتم به وبلاگم هم برسم بعد برم سراغ ادامه بافت شالگردن برای همسرجانم!
خودم هم فکر نمیکردم بافتنی بگیرم دستمو و مثل خانمهای خوب بشینم برای شوهرم شالگردن ببافم اما یهو گول خوردم!البته الان حس خیلی مثبت هم ندارم بس که مامان و بابام و همسرجانم گفتن مراقب چشکت باش!مراقب چشمت باش!
کلاً توی زندگیم یاد ندارم چیزی رو پیگیر دنبالش باشم و بعدش یهو بی خیالش نشم!
فکر کنم شالگردن رو که تموم کنم بشه بافت اول و آخرم!
یه وقتایی فکر میکنم حالا که چی ! خب پوش بده از بیرون بخر! باز یه وقتایی به خودم میگم بابا هنر دسته حیفه قشنگه...
اما کلاً فکر میکنم هنوز نفهمیدم راه زندگیم چیه!
این بد ه یا خوب!؟مسلماً بد! اما امیدوارم ختم بخیر بشه!
برچسب ها : همسرانه ,